اصالت با عکس توی آینه است یا تصویری که دوربینها به ما نشون میدن؟جالبه که من تقریبا هیچوقت با دیدن عکسی که از چهرهٔ واقعی خودم بهتر شده باشه احساس «وای چقدر من خوشگلم» بهم دست نمیده؛ چون میدونم اون عکس «واقعی» نیست. اگر احیانا کسی که تا حالا ندیدمش ازم یه عکس بخواد که چهرهم رو ببینه، برام مهمه یه تصویر «واقعی» از من پیدا کنه. واسه همین، حتما دو سه تا عکس براش میفرستم و حتما سعی میکنم بین عکسا، هم عکسی باشه که به نظرم خوب افتادم و هم عکسی که خوب نیفتادم توش؛ چون کنار هم قرار گرفتن اینها احتمالا تصویر نزدیکتری به «واقعیت» میسازه.
بر همین اساس، سوای بحثای اعتقادی، از آرایشی که تغییر قابلتوجه تو چهرهم ایجاد کنه خوشم نمیاد (حالا مثلا موارد خاص مثل مراسم ازدواج و اینها رو نمیگم، کلا)، چون بازم مشکل اینه اون تصویر «واقعیت» نداره و حتی اگه از من بپرسید میگم خیلی از رفتارهایی که تو دین، برچسب «گناه» بهشون میخوره، در واقع اعمالی دور از «واقعیت» هستند؛ تلاشی هستند برای لذت بردن از اونچه که «واقعی» نیست. من میتونم موارد متعددی، از استفاده از تخدیرکنندههای عقل تا حتی گناهان مربوط به قوهٔ انسان رو تو این دسته قرار بدم.
اصولا به نظر من، دین، اهتمام و علاقهٔ ویژهای به مواجه شدن پیروانش با «واقعیات» داره و تلاش زیادی میکنه اونها از روبهرو شدن با «امر واقعی» وحشت نداشته باشن. با شجاعت، ببیننش، لمس و بو و حسش کنن و بعد تصمیم بگیرن قراره باهاش چی کار کنن. شاید اصلا برای همینه که حضرت فرمودن:
«تمام بدیها در خانهای است و کلید آن دروغ است.»
یا
««هر خصلتی در مؤمن ریشهدار میشود، جز دروغ.»
و اگر دقت کنیم، هیچ گناهی به اندازه و عریانی دروغ، باعث فاصله گرفتن از «واقعیت» نمیشه.
درباره این سایت