مشکل مبارزه با جریان حق اینه که تا وقتی باهاش مبارزه میکنی، یعنی نشناختیش. اگه واقعا بشناسیش، طرفدارش میشی و تا وقتی نشناخته باشیش، مبارزه هم بیفایده است. مبارزهٔ بدون شناخت، قطعا بیفایده است.از طرف دیگه جریان حق، برعکس تو، تو رو خوب میشناسه. میدونی چرا؟ چون تو ممکنه یک بار تو عمرت قرآن نخونده باشی و اصلا ندونی تو این کتاب چه خبره، ولی صاحب قرآن در مورد تو بارها و بارها، به شکلهای مختلف و از زوایای متفاوت توضیح داده.
نتیجه این که، با دشمنی میجنگی که نمیبینی و نمیشناسی و دشمن تو با جریانی مبارزه میکنه که دقیقا همه چیز رو در موردش میدونه.
+ دیروز به نظرم رسیده بود من هر چیزی رو میتونم تحمل کنم ولی این حد از تنش هر روزه رو واقعا نمیتونم و تصمیم گرفته بودم فکر کنم ببینم میشه چه زمانی رفت از این کشور. مقصدم رو هم به دلایل مختلفی شرق انتخاب کردم و بین کشورهای شرقی، روسیه و دیگه گفتم یه برنامهٔ بلندمدت بریزم واسه رفتن.
امروز، امروز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم هنوز یه خصوصیت بین ویژگیهای شخصیتیم خیلی پررنگه و اون تمایل به انجام کارهای نیمهتمومه. از امروز صبح تصمیم گرفتم دیگه هر روز منتظر خبرهای بد باشم. هر روز و هر لحظه ولی حتی به رفتن فکر هم نکنم. بمونم و کارهای نیمهتمومم رو تموم کنم. بمونم و حتی اگه چیزی جز یه ویرانه از این مملکت نموند، یه نقطهٔ روشن بشم واسه هرکسی که حتی اگر بخواد و همه جوره هم تلاش کنه، نمیتونه بره. بالاخره باید قبول کرد حداقل بخشی از رنجهای ما به خاطر مقاومته. بمونم که بتونم به اندازهٔ خودم آرامش بدم به آدمهایی که حتی ناخواسته و حتی مخالف، دارن رنجهای مقاومت رو تحمل میکنن. بمونم و حتی اگر جریان مقاومت شکست خورد، بخشی از آتیش زیر خاکستری باشم که بتونه سالها و حتی قرنها بعد دوباره گر بگیره.
درباره این سایت